سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کافه فرهنگ

کتاب قمار خدایان در سال 2015 توانست جوایز بسیارى از جمله جایزه‌ى راجرز رایترز و گیلر را از آن خود کند و به بخش نهایى جایزه‌ى کتاب تورنتو راه پیدا کند.


این کتاب که منتقدان آن را با “مزرعه ى حیوانات” جورج اورول مقایسه کرده‌اند، داستان شرط‌بندى هرمس و آپولو، دو خداى باستانى را روایت مى‌کند.


هرمس گفت: “دارم فکر مى‌کنم چى مى‌شد اگه حیوون‌ها، هوش آدم‌ها رو داشتن؟”
آپولو جواب داد: “و من فکر مى‌کنم که آیا اون موقع، اون‌ها هم به ناراحتى آدم‌ها بودن؟”
“بعضى از آدم‌ها ناراحتن. بعضى‌هاشون نیستن. هوش براشون نعمت پرزحمتى بوده.”
آپولو گفت: “حاضرم سر یه سال بندگى شرط ببندم که اگه حیوون‌ها – اصلا هر حیوونى که انتخاب کنى – هوش آدم‌ها رو داشته باشن حتى از اون هام ناراحت‌تر مى‌شن.”
هرمس گفت: “یه سال زمینى؟ قبوله. ولى به این شرط که موقع مرگ، حتى اگه یکى از اون موجوداتم خوشحال بود،شرط رو من ببرم.”


معرفی کتاب قمار خدایان

خلاصه داستان کتاب قمار خدایان

هرمس و آپولو در یک میخانه نشسته‌اند و بر سر اینکه اگر حیوانات شعور و بینشى در حد انسان‌ها داشتند، چه پیش مى‌آمد، با هم گفت و گو مى کنند. آپولو معتقد است که این موهبت براى حیوانات هم بارى بر دوش است و سبب افسردگى و خمودگى آنها مى‌شود. اما برادرش هرمس اصرار دارد که این میان استثنناهایى هم وجود دارد.


این بگو مگو، آنها را به سمت یک شرط بندى سوق مى‌دهد. آنها تصمیم می‌گیرند بار امانت را این بار بر گُرده‌ى پانزده سگ یک کلینیک دامپزشکى بگذارند تا ببینند آنها این بار را توانست کشید یا فشار این بار آنها را از پا در خواهد آورد.

در قسمت دیگری از پشت جلد کتاب قمار خدایان می‌خوانیم:

بعضی منتقدان می‌گویند اگر جورج اورول قرار بود «مزرعه‌ی حیوانات»ش را در قرن بیست و یکم بنویسد، احتمالا بی‌شباهت به داستان آندره الکسیس نمی‌شد. و این مطلقا به این معنی نیست که قمار خدایان را اقتباسی مدرن از کتاب‌های مشابه پیشینش بدانیم کما اینکه هوش و خودآگاهی آنقدر موهبت (و بعضا) نفرین عجیبی‌اند که حتی پیام‌رسان کوه المپ و خدای ادبیات (هرمس) و خدای روشنایی و هنر (آپولو) هم برای سر در آوردن از نتایج مواجهه‌ی روحی فانی با آن‌ها باید در نهایت نامطمئنی به شرط‌بندی روی بیاورند.

[ لینک: معرفی کتاب 1984 از جورج اورول ]

خلاصه کتاب قمار خدایان

نگاهی به کتاب قمار خدایان

زیبایى و کشش داستان قمار خدایان از جایى شروع مى‌شود که این پانزده سگ بر سر دوراهى استفاده یا عدم استفاده از این موهبت قرار مى‌گیرند.


چند تایى از آنها همان ابتدا قید داشتن چنین امتیازى را مى‌زنند و از گروه جدا مى‌شوند. دسته‌ى باقى مانده هم به دو گروه تقسیم مى‌شوند. یکى آن‌هایى که مى‌خواهند غریزه‌ى سگى و اداب زندگى سگ‌ها را بر موهبت خدادادى ارجح بدانند و دیگرى، دسته‌ى سگ‌هاى کنجکاو و باهوش که قصد دارند این ظرفیت پنهان را بکار گیرند و از چند و چون آن با خبر شوند.


بیان احساسات، حالات و تفکراتِ هر یک از این سگ ها که عواطفى انسانى، آمیخته با غرایزى حیوانى است، در گوشه‌هایى به ذهن مخاطب اینگونه متبادر مى‌کند که زندگى انسان به عنوان یک حیوان ناطق تا چه حد شبیه به حیوانات است و در بعضى گوشه‌ها با اهمیت بخشیدن به موهبت‌هاى انسانى نظیر تکلم، عواطف، ابراز احساسات، تجربه‌ى عشق (که براى سگ ها غیرقابل فهم و دسترسى است)، توانسته منزلت انسان را از یک حیوان صرفا سخنگو به موجودى وراى غرایز و طبیعت حیوانى ترفیع ببخشد.


اگر مى‌خواهید با خبر شوید که کدامیک از دو برادر شرط را مى‌برد، حتما این کتاب اعجاب‌انگیز را بخوانید.

رمان قمار خدایان

قسمت‌هایی از متن کتاب قمار خدایان

“امید هیچ ربطى به خوشبختى نداره.”
نمى شد حرفش را رد کرد. بیشتر آن هایى که با ناراحتى زندگى مى کردند و یا مى مردند، به اندازه‌ى همان هایى که لطف خدا شامل شان مى شد، امیدوار بودند امید بُعدى از میرنده‌ها بود، نه چیزى بیشتر.

درک متقابل کامل بین موجودات، ضامن خوشبختى شان نیست. مثلا براى این که بتوان دیوانگى یک نفر را کامل درک کرد، باید دیوانه بود. پرده‌اى که موجودات زمینى را از هم جدا مى کند، بعضى وقت ها حصار غم انگیزى است، اما به علاوه بعضى وقت ها، لطفى عظیم است.

کار سه خواهر – کلوتو، لاکسیس، آتروپوس – معمولا آسان است. اولى ریسمان زندگى را مى ریسد. دومى طول ریسمانى که به هر آدمى مى رسد را تعیین مى کند. سومى ریسمان را مى برد و به عمر زمینى آن جاندار، خاتمه مى دهد. بعضى وقت ها پیش مى آید که ریسمان ها در هم تنیده شوند – معمولا هم زندگى زن و شوهرها این طور مى شود و به همین دلیل هم هست که بعضى اوقات با هم مى میرند و یا زمان مرگشان به هم نزدیک است.

با اینکه دور از ذهن مى نماید، زجر کشیدن فناپذیرها چندان هم براى خدایان على السویه نیست. گاهى این زجر میرنده ها اسباب سرگرمى شان است و گاهى نظرشان را جلب مى کند و گاهى هم، با این که مواقعى بسیار نادر را شامل مى شود، از نظر حسى تحت تاثیر قرارشان مى دهد.

آپولو گفت: …”اگه از یه آدم بپرسم بین یه زندگى عالى با مرگى وحشتناک و یه زندگى وحشتناک با مرگى عالى یکى رو انتخاب کنه، فکر مى کنى انتخابش کدومه؟ لحظه‌ى مرگ چیز مهمى نیست.”
هرمس پوزخند زد. گفت: “تو واقعا فکر کردى من نفهمم؟ در جواب سوالت باید بگم جوون‌ترها زندگى خوب رو انتخاب مى کنن و پیرها مرگ خوب رو.”

وقتى زئوس متوجه دسته گلى شد که پسرانش به آب داده بودند، دنبال شان فرستاد. پرسید: “چطور تونستین این قدر ظالم باشین؟”
آپولو پرسید: “چرا ظالم؟ فناپذیرها همیشه زجر مى کشن. مگه ما چى کار کردیم که زجرشون رو زیادتر کرده باشه؟”
هرمس گفت: “راست مى گه پدر. اگه نمى خواى زجر بکشن، خودت محوشون کن.”
زئوس گفت: “اونا در حد مرزهاى خودشون زجر مى کشن. این سگ هاى بیچاره ظرفیت انسان ها رو ندارن. شکل آفرینش اونا این طور نبوده که توان تحمل شک رو داشته باشن و یا به رسیدن مرگ آگاه باشن. به خاطر حواس و غرایزمون دو برابر آدم ها زجر مى کشن. “
آپولو پرسید: “منظورتون این نیست که آدم ها بى شعورند، مگه نه؟”
هرمس خندید و گفت: “تنها چیزى که در مورد آدم ها قطعیه، بى شعورى شونه.”

قسمت هایی از متن کتاب قمار خدایان

مشخصات کتاب

  • قمار خدایان (پانزده سگ)
  • نویسنده: آندره الکسیس
  • ترجمه: نیلوفر رحمانیان
  • انتشارات: ندای مکتوب
  • تعداد صفحات: 208
  • قیمت چاپ اول – 95: 14000 تومان

نویسنده مطلب: مهشید موسوی